Sunday, June 27, 2010

نکات مدیریتي



درس اول
يك روز آقا كلاغه نشسته بود روي شاخه درخت و با تخماش بازي ميكرد. آقا خرگوشه كه داشته از اون زير رد ميشده نگاه ميكنه، ميبينه كلاغه اون بالا داره واسه خودش حال ميكنه. بهش ميگه: آقا كلاغه! فكر ميكني منم ميتونم بشينم اين زير با تخمام بازي كنم؟! آقا كلاغه هم ميگه: بعله كه ميتوني!
خلاصه آقا خرگوشه هم ميشينه زير درخت و شروع ميكنه با تخماش بازي كردن. هنوز پنج دقيقه نگذشته بوده كه آقا روباهه از پشت يك بوته ميپره و آقا خرگوشه رو يك لقمة چپ ميكنه...

نكتة مديريتي: براي اينكه آدم بتونه صبح تا شب بشينه يكجا و با تخماش بازي كنه، بايد اون بالا بالاها نشسته باشه!

درس دوم
يك روز حاج‌آقا كبك به اتفاق خانومش زير يك درخت بلند نشسته بودن و با آقا غازه گپ ميزدن.. همينجوري از هر دري گفتند، تا يهو حاج‌آقا كبك نگاه ميكنه به درخته و آهي ميكشه و ميگه: اي خدا جون، كاش ميشد من يك روزي رو يكي از اون شاخه‌هاي بالا مينشستم!
يك مدت ميگذره، آقا غازه حاج‌آقا كبك رو ميكشه كنار، بهش ميگه: رفيق، چقدر دوست داري امشب رو روی اون شاخه سركني؟ حاج‌آقا كبك ميگه: خيلي! حاضرم به خاطرش هركاري بكنم. آقا غازه ميپرسه: هركاري؟ حاج‌آقا كبك ميگه: هركاري! آقا غازه يك نگاه به كپل گوشتالوی حاج‌خانوم كبك ميندازه، يك ابروش رو ميندازه بالا، ميگه: هركاري؟! حاج‌آقا اول شاكي ميشه، مياد كه داد و بيداد كنه و خشتك آقا غاز رو بکشه سرش، كه يهو باز چشمش ميافته به شاخة درخت و آخر تصميمش رو ميگيره و ميگه: قبول!
خلاصه آقا غازه ميره اونور و يك دور سير ترتيب حاج‌خانوم كبك رو ميده و بعد با لبخند رضايت بر لب مياد و حاج‌آقا كبك رو بلند ميكنه و ميذاره رو يك شاخة درخت. حاج‌آقا كبك هم يك دو سه ساعتي داشته آخر حال دنيا رو ميكرده كه چشمش ميافته به شاخه‌هاي بالاتر، آقا غازه رو صدا ميزنه ميگه: برادر، راه داره من رو ببري چندتا شاخه بالاتر؟ آقا غازه باز يك ابرو رو ميندازه بالا، ميگه: راه كه داره حاجي، ولي كار ميبره! حاج‌آقا كبك هم ميگه: .......عمش بابا، برو به كارت برس!
خلاصه آقا غازه باز ميره پايين و يك دور ديگه  حاج‌خانوم كبك ميگذاره و بعد هم پرواز ميكنه مياد حاج‌آقاكبك رو ميگذاره نوك درخت. حاج‌آقا كبك ديگه واسه خودش تو اوج فضا بوده و كيفش به اتمام كوك، كه تو همون حال و احوال مزرعه‌دار مهربون كه يك كبك سفيد و چاق و چله روی نوك درخت توجهش رو جلب كرده بوده، با يك تير خلاصش ميكنه.....

نكتة مديريتي: ....كشي و زن قحبه‌گي ممكنه آدم رو به شاخه‌هاي بالا برسونه، ولي آدم رو اون بالا نگه نميداره!

درس سوم
گنجيشك كوچولو توی يك روز سرد زمستون داشت بالاي يك مزرعه پرواز ميكرد. هوا اونقدر سرد بود كه بعد از يك مدت گنجيشك كوچولو تو هوا يخ زد و افتاد پايين.. يك مدت همينطور مثل يك گلولة يخ زده اونجا افتاده بود كه يهو آقا گاوه كه داشت از اونجا رد ميشد يك تاپالة مشتي با پدر مادر انداخت رو گنجيشك كوچولو.
چند دقيقه بعد گرماي مطبوع تاپالة آقا گاوه يخ گنجيشك كوچولو رو آب كرد و گنجيشك كوچولو هم كه حالا حسابي گرم شده بود، از شدت خوشحالي شروع كرد به آواز خوندن.. صداي آواز گنجيشك كوچولو رسيد به گوش آقا گربه كه از همون نزديكي ميگذشت و اون هم صدا رو دنبال كرد و اومد بالاسر تاپالة آقا گاوه و با دقت گنجيشك كوچولو رو از اون تو درآورد و بعد هم با لذت خوردش...
نكتة مديريتي اول: هركسي كه تا گردن ميرينه به آدم، دشمن آدم نيست!
نكتة مديريتي دوم: هركسي كه آدم رو از تو گه نجات ميده، رفيق آدم نيست!
 نكتة مديريتي سوم: اگه تا گردن تو گه گير كردين، لااقل دهنتون رو ببنيدن! 

Read more...

Saturday, June 26, 2010

شهر نو و مشکلات



 یک روز از طرف برنامۀ «در شهر» با یارو مصاحبه کردند: به نظر شما برای حل مشکل اشتغال جوانان چه باید کرد؟
ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.
ـ شهر نو چه ربطی به اشتغال دارد؟
ـ تعداد جوانان بیکار ما، دقیقا به تعداد تقاضایی هست که در عرصۀ خدمات جنسی داریم. بالاخره اگر فرهنگ شهر نو ترویج شود، یکی کاندوم فروش می‌شود، یکی خدمات عرضه می‌کند، یکی در کار توزیع می‌رود، یکی در کار تبلیغات وارد می‌شود...، حجم زیادی اشتغال ایجاد می‌شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
□ فردای همان روز، موضوع برنامه، افزایش کیفیت تحصیل در دانشگاهها بود. بار دیگر با همان آقا مصاحبه کردند: به نظر شما برای افزایش سطح علمی دانشگاهها و اشتغال دانشجویان به تحقیق، چه باید کرد؟
ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.
ـ شهر نو چه ربطی به سطح علمی دانشگاهها دارد؟
ـ الآن که شهر نو تعطیل است، هر کس می‌خواهد با جنس مخالف رابطه داشته باشد، صرفا می‌تواند این ارتباط را در کلاسهای دانشگاه برقرار کند. نتیجه این می‌شود که دانشگاهها مملو از افرادی است که برای کاری غیر از علم آمده‌اند. اگر شهر نو باز شود، فقط کسانی دانشگاه می‌روند که واقعا به علم علاقه‌مندند. آن وقت مشکل از اساس حل است و جو دانشگاهها کاملا علمی می‌شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
□ پس فردا، موضوع برنامه، مشکل ترافیک تهران بود. باز نظر همان یارو را تصادفا خواستند:
ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.
ـ شهر نو چه ربطی به ترافیک دارد؟
ـ الآن که شهر نو تعطیل است، خواهران محترم جنده مجبورند جاهای مختلفی در سرتاسر شهر توقف کنند. وقتی برادران به آنها مراجعه می‌کنند و ترمز می‌زنند، بالاخره سریع که نمی‌شود سوار شوند. تا بیایند چانه بزنند و سر قیمت و مکان و نوع خدمات به توافق برسند، یک عالمه راه بندان می‌شود. اگر جایی مثل شهر نو باشد که اینها همه را از معابر شهری به آنجا منتقل کنند، مشکل ترافیک تهران کامل حل خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
□ هفتۀ بعد، موضوع خروج ارز از کشور بود. باز همان آقا به تلفن برنامه زنگ زد:
ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.
ـ شهر نو چه ربطی به خروج ارز دارد؟
ـ این همه جوانها مجبورند برای رفع نیاز خود به اوکراین و آنتالیا و عشق آباد و هر قبرستانی سفر کنند. اگر شهر نو فعال شود، این همه سرمایۀ ملی در خود کشور مصرف خواهد شد و ارز هدر نخواهد رفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
□ هفتۀ بعد، موضوع: رواج توریسم و ورود ارز به کشور. باز همان آقا:
ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.
ـ شهر نو چه ربطی به رواج توریسم دارد؟
ـ برای این توریستها ایران نمی‌آیند که امکان عشق و حال ندارند. اگر شهر نو فعال شود، صنعت توریسم هم رونقی صد چندان پیدا خواهد کرد و یک عالمه ارز وارد کشور می‌شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
□ هفتۀ بعد، موضوع: شاد نبودن جوانها، و نبود امید به آینده، خشونتهای خیابانی، و تظاهرات جوانان علیه دولت. باز، همان آقا:
ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.
ـ شهر نو چه ربطی به شادی جوانها و خشونت و تظاهراتشان دارد؟
ـ وقتی جوانها این همه وقت از دوران بلوغ در سن 12ـ13 سالگی تا حدود سی و چند سالگی که ازدواج می‌کنند میل جنسیشان ارضا نشود، عقده‌ای می‌شوند و دایم غر می‌زنند و اصلا هم شاد نیستند. اگر وقت کنند با هم دعوا می‌کنند. اگر وقت نکنند سر اندک چیزی به خیابان می‌ریزند و با سیاستمدارها دور برمی‌دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
□ هفتۀ بعد، موضوع: فساد اداری. باز همان آقا: باید شهر نو را احیا کرد.
ـ آخر چرا؟ این یکی دیگر خداوکیلی ربطی ندارد!
ـ اختیار دارید! وقتی شهر نو تعطیل شد، این همه دیوث و جاکش و مادر قحبه و حرام زاده، مجبور شدند برای ادامۀ زندگی وارد ادارات مختلف شوند و از همان روشها که بلد بودند، برای کسب درآمد استفاده کنند. شهر نو را باز کنید، آن وقت ببینید چطور مشکل فساد اداری مملکت حل می‌شود!
Read more...

Wednesday, June 23, 2010

دوست دارید بدانید که چرا نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده است


نماد عشق یک قلب است. اما نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده. کمتر کسی شاید راز این قلب تیر خورده را بداند. لااقلمن در اینترنت هر چه گشتم نه به فارسی و نه به انگلیسی در این زمینه چیزی ندیدم.
در نتیجه خودم می‌نویسمش تا هر کسی دنبال معنایش گشت، جوابش را اینجا پیدا کند.
در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.
دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت و بیش از حد شراب خورده بود. دیوانه باشی، مست هم شده باشی. چه شود!
http://www.marshal-modern.ir/Archive/2010/6/21/63120.jpg
خدایان از هر دری سخنی می‌گفتند تا اینکه نوبت به آفریدیته رسید که خدای عشق بود. حرف‌های خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد.
هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا می‌خواهد برود جنون دستش را می‌گیرد و راهنمایی‌اش می‌کند.
به همین دلیل است که می‌گویند عشق کور است و عاشق دیوانه و مجنون می‌شود. پس تیر و قلب و نقش این دل تیر خورده ای که می‌بینید ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد.
بعدها رومیان باستان آیین و اسطوره های یونانیان را پذیرفتند  و تنها نام خدایانشان را عوض کردند. در افسانه‌های روم باستان زئوس را ژوپیتر، خدای جنون را ارا و خدای عشق را ونوس می‌نامیدند.
در نتیجه به باور آنها ارای دیوانه چشم ونوس زیبا را کور کرد.
عشق واقعا جنون است اما اگر دو طرفه و واقعی باشد لذتی دارد که مپرس. ولی عشق یکطرفه انسان را پریشان و خوار و حقیر می‌کند.
Read more...

آیا تا کنون فکر کرده اید چرا لبه سکه ها شیار دارند؟

<div style="direction:rtl;text-align:right">آیا تا کنون فکر کرده اید چرا لبه سکه ها شیار دارند؟</div>: "


آیا تا کنون فکر کرده اید چرا لبه سکه ها شیار دارند؟


همه
ی ما شیارها و برجستگیهای روی حاشیه ی سکه ها را دیده ایم اما شاید مثل من
تا کنون فکر نکرده بودید کارکرد آنها چیست و چرا هنگام ضرب سکه هاچنین
شیارهایی را ایجاد می کنند؟این شیارها برای زیبایی تعبیه نشده اند بلکه یک
دلیل مهم تاریخی پشت قضیه نهفته است.



در
قدیم سکه ها از طلا و نقره ضرب می شدند و ارزش آنها برابر مقدار طلا و
نقره ی به کار گرفته شده در آنها بوده.به همین دلیل برخی افراد سودجو
مقداری از حاشیه ی سکه ها را می تراشیدند و از طلا و نقره ی آن استفاده می
کردند بدون اینکه در ظاهر سکه تغییر چشمگیری ایجاد شود! بدین ترتیب به
مرور زمان از ارزش سکه ها کاسته می شد.بنابرین حاکمان تصمیم گرفتند
شیارهایی روی لبه ی سکه ها ایجاد کنند تا در صورت تراشیده شدن به سادگی
قابل تشخیص باشند.

امروزه دیگر سکه ها از طلا و نقره ضرب نمی شوند اما چوت مردم به ظاهر سکه هاعادت کرده بودند دیگر تغییری در آنها بوجود نیامد.

"

Read more...

و بالاخره بعد از سالها انتظار، تصویر مادر چوبین!!!

<div style="direction:rtl;text-align:right">و بالاخره بعد از سالها انتظار، تصویر مادر چوبین!!!</div>: "









مادر چوبین که به خاطر موارد منکراتی هیچ وقت نشونمون ندادنش !!!
"

Read more...

ترجمه از نوع تخیلی در ۲۰:۳۰

<div style="direction:rtl;text-align:right">ترجمه از نوع تخیلی در ۲۰:۳۰</div>: "

ron_paul_both.jpg


صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در برنامه ی ۲۰:۳۰ به «معرفی چهره ی واقعی عطاالله مهاجرانی» پرداخت. در دقیقه ی ۱:۲۲ این ویدئو سخنرانی ران پال Ron Paul، نماینده ی جمهوری خواه کنگره ی آمریکا، به این ترتیب ترجمه شد،


افرادی که با نام گروه کیان در سالهای گذشته در ایران فعالیت می کردند، و گروه های امثال اون، ثمرات بزرگی را برای منافع جامعه ی آمریکایی ما به همراه داشتند. اگر ما بتوانیم به ایجاد چنین گروه هایی به تعداد زیاد در ایران کمک کنیم بدون شک موفقیت روزافزونی خواهیم داشت. شاه کلید باز کردن قفل براندازی نظام حاکم در ایران افرادی همچون گروه کیان هستند.


تصاویر پخش شده بخشهایی از سخنرانی مشهور ران پاول با نام What If هستند که در آن این نماینده ی کنگره دقیقا برعکس ترجمه ی پخش شده از سیاست خارجی آمریکا به شدت انتقاد می کند. به کمک زیرصدای موجود در ویدئوی ۲۰:۳۰ می دانیم که اصل این ویدئو از دقیقه ی ۰:۲۷ ویدئوی اصلی برداشته شده است. در این قسمت ران پال می گوید،



What if propping up repressive regimes in the Middle East endangers both the United States and Israel?


What if occupying countries like Iraq and Afghanistan - and bombing Pakistan - is directly related to the hatred directed toward us and has nothing to do with being free and prosperous?


What if someday it dawns on us that losing over 5,000 American military personnel in the Middle East since 9/11 is not a fair trade-off for the loss of nearly 3,000 American citizens, no matter how many Iraqi, Pakistani, and Afghan people are killed or displaced?



آیا روزی متوجه نخواهیم شد که پشتیبانی از رژیم های ستم پیشه در خاورمیانه آمریکا و اسراییل را با خطر مواجه خواهد کرد؟ آیا روزی متوجه نخواهیم شد که اشغال کشورهایی مانند عراق و افغانستان، و بمباران پاکستان، مستقیما با نفرت مردمان از ما مرتبط است و این مساله ربطی به آزادی و رفاه ما ندارد؟ …


اینکه کجای این جمله ها به «حلقه ی کیان» اشاره شده بود باید از مترجم برنامه ی ۲۰:۳۰ بپرسیم. بفرمایید اگر اشتباه می کنم.


ویدئوها را اینجا ببینید،



(لینک مستقیم به ویدئو)



(لینک مستقیم به ویدئو)





"

Read more...